امت

ساخت وبلاگ
اتفاق خاصی نیفتاد از بعد از زمستون. درگیری زیاد داشتم سال قبل شمسی. درس . کار . زبان. برای خودم ددلاین گذاشته بودم که نباید ترکیه بمونم و تمدید کنم دیگه. ترکیه جای موندن نیست حداقل برای من. کشوری که از سر ناچاری خیلی ها میان توش و بعد هم تلاشی نمیکنن که برن جای دیگه و فکر میکنن دیگه اونجا اخر دنیاس. هرجوری بود پایان نامه رو تموم کردم . فارغ التحصیل شدم. مدارکم رو فرستادم کانادا برای تاییدیه. حتی روی نسخه ی جدید مقاله ام دارم با یه نفر کار میکنم. نمره ی زبان رو بالاخره بعد از سال ها گرفتم . یعنی اون نمره ای که باهاش بشه حرکت خفنی زد برای مهاجرت. خیلی تلاش کردم این سال ها شاید داد نزدم و به چشم کسی نیومد اما واقعا کور و افسرده شدم تو این مسیر. خیلی سخته. این چیزها وقتی پول نداشته باشی راحت به دست نمیاد به قیمت یه تیکه از روح و روانت به دست میاد. البته بازم مرحله اخر پول لازمی اما کلا بدون پول همه چیز چند برابر سخت تره . من این رو زندگی کردم سال ها. سال تحویل نداشتم.تولد نداشتم که فروردینه. تنها بودم اکثر اوقات. این یکسال اخر خیلی تنها بودم. یعنی زندگی اجتماعی نداشتم از بس درگیر کارهایی بودم که باید انفرادی انجام میدادم. اینقدر درگیر بودم که دیگه همسایه ها هم چپ چپ نگام میکردن. ببینیم تابستون چه اتفاقاتی میفته. امت...
ما را در سایت امت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chefdiary بازدید : 45 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 18:14

بعد 5 سال زندگی تو ترکیه دیگه تمدید نکردم توی ترکیه و برگشتم ایران و هرجا بخوام برم از همینجا میرم. ترکیه میدونم که مشکلات اقتصادی و اجتماعی ای الان داره که توی تاریخش بی سابقه بوده و خوب برای کسی مثل من موندن اونجا وقت تلف کردنه . تازه راهی جز ازدواج و خرید ملک هم پیش پات نمیزارن چون نیازی به تو ندارن غیر از این موارد. آدم باید بره کشورهایی که مهاجر پذیر هستند اگر میخواد مهاجرت کنه. همه ی وسایل خونم رو حراج کردم و به یه سری پناهنده ی سوری دادم. و من کل مدت اقامتم توی ترکیه رو براساس اقامت تحصیلی موندم و همین دلیل شد که دیگه نمیخوام بمونم چون نمیخوام همش با این اقامت تمدید کنم و تمایلی هم ندارم که برم دکتری بخونم و ترجیخ میدم کار بکنم تا کار علمی و دانشگاهی. دانشگاهی که بیشتر از سه سال و نیم وقتم رو توش گذروندم یعنی دو سال به عنوان ارشد و یک سال و نیم هم پایان نامه و کار پژوهشی دانشگاهی بود که مربوط به حزب حاکم ترکیه بود. اسم جالبی داشت برای من به خصوص که من ایرانی هستم و همیشه بین ایران و ترکیه رقابت و جنگ هایی بوده در طول تاریخ. اسم این دانشگاه به اسم یکی از سلاطین عثمانی یعنی بایزید اول بوده که بهش میگن توی ترکی استانبولی یلدریم بیازیت. این سلطان توسط تیمور پادشاه وقت ایران دستگیر میشه و توی نبرد آنکارا شکست میخوره و کلا اون پادشاهی میره توی بحران! یعنی با فتح آنکارا تموم میشه. نکته ی جالب تر این قضیه این هست که خود کمپوس و دانشگاه ما توی دشت چوبوک شمال آنکارا واقع شده بود یعنی همون جایی که خود نبرد تاریخی آنکارا بین بایزید و تیمور انجام میشه. هر موقع میرفتم اونجا همین حس تاریخی رو داشتم!! و اینکه اصلا من اونجا چی میخوام؟؟ خوب زندگی قابل پیش بینی نیست و من مجبور بودم برای امت...
ما را در سایت امت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chefdiary بازدید : 46 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 18:14